چندی پیش در جلسه کمیته راهبردی (اجازه بدهید اسم سازمان محفوظ بماند) در خصوص مدیریت هزینه و پیادهسازی آن در پروژه، یکی از حاضرین سؤالی پرسید که نظر اکثر قریب بهاتفاق همکاران و نیز شخص خودم را به خودش جلب کرد. سؤال بسیار ساده و درعینحال پرمغز بود. در ذهن من جوابهای مهندسی زیادی شکل گرفت که می تونستم خیلی شکیل و البته در چارچوب مسائل تخصصی پیرامون Cost Management و نیز Cost Control که برگرفته از تجربه پیادهسازی این فرآیند در پروژههای متعدد بود، جوابشون رو بدم. ولی خیلی دوست داشتم خودم رو جای مخاطب سؤال این همکار میگذاشتم و تنها از یک بعد به جواب این سؤال نگاه نمیکردم!!!
دارایی نامشهود
اما سؤال چی بود:
چرا مدیران عامل و مدیران ارشد شرکتها و سازمانها با وجود شرایط نامناسب نقدینگی، کماکان به کار خودشون ادامه میدهند و جالبتر اینکه چرا در مناقصات با درصد مینوس غیرمنطقی (بسیار بالا) شرکت میکنند و خیلی مشتاق هستند که برنده هم بشوند؟!!!
همانطور که گفتم سؤال ساده و درعینحال مفهومی هست و شما خیلی ساده می تونید با نگاهی دقیق و باریکبینانه به فلوچارت کنترل هزینه کوتاهمدت و مدیریت هزینه که در داخل سایت موجود هست، جواب سؤال رو بدید. ولی مجدداً یادآوری میکنم که من دوست داشتم جواب سؤال این همکار رو بهصورت تکبعدی و تنها از منظر اقتصاد مهندسی و ارزیابی مالی و اقتصادی طرحها و پروژهها و سری مطالب ازایندست ندهم و دنبال جوابی فارغ از موضوعات اسناد مالی و وجوه نقدی و غیر نقدی و … میگشتم.
دارایی نامشهود
از سویی دیگر هم متوجه این موضوع هم بود که دنبال دلایل بهاصطلاح رمانتیک نباشم که وقتی بهصورت نوشتاری و مکتوب روی میز اون مدیرعامل میگذارم، با تمسخر اون مواجه بشوم، دلایلی نظیر گردش چرخه اقتصادی، خودکفایی و استقلال و … مطالبی ازایندست.
خوب باید دنبال پاسخی بود که هم در قیدوبند موضوعات اسناد بهاصطلاح دودو تا چهارتایی مالی نباشه و هم آنقدر رؤیایی و دور از ذهن نباشه که بهعنوان شعار تلقی بشه و حداقل در گام اول خودم رو راضی نکنه.
با چند مدیر ارشد شرکتهای پیمانکاری که در حال تعامل باهاشون هستم جلساتی خودمانی برگزار کردم و همین سؤال رو ازشون پرسیدم. جوابها متنوع بود، عدهای جوابهایی از جنس موضوعات دسته اول یعنی مدیریت هزینه و اقتصاد مهندسی و … و عدهای دیگه هم جوابهایی از دسته دوم که رنگ و بوی آرمانگرایی داشت رو میدادند.
تحلیل جوابها بسیار جالب بود، برآیند جنس هر دو نوع جواب چیزی شبیه به دامنه اعداد فازی بود، دامنه اعدادی که مانند دامنه اعداد طبیعی و اعداد صحیح قابلشمارش نیستند و با معیارهایی نظیر خوب – بسیار خوب – بد – بسیار بد و … شناخته میشوند. با خودم فکر میکردم کدام دسته از داراییها و اموال سازمان هست که درعینحال که وجود دارد ولیکن ملموس و قابلشمارش دقیق نیست و به عبارت دیگه کدام دسته از داراییهای شرکت هست که در دامنه اعداد طبیعی و یا صحیح قرار نمی گیره و باید برای سنجش اون، وارد مباحث اعداد فازی شد.
تمامی این بحثها من رو به سمت دارایی نامشهود سازمان رهنمون میکرد، دارایی که هست ولی (در اکثر مواقع) قابلشمارش دقیق نیست و به جرات میشه گفت در تراز مالی کمتر شرکتی (در داخل کشور) در ستون بستانکاری شرکت می نشینه و یا به عبارت دیگه درنتیجه گیری سودآوری و یا ضرر دهی (ماحصل صورتحساب سود و زیان) اثرگذار نیست. دارایی نامشهود و یا همان سرقفلی در اصطلاح محاورهای و یا همان برند در اصطلاح تجاری، همان جواب سؤال من از دید معنوی و غیرمادی موضوع بود.
اجازه بدهید موضوع رو بیشتر توضیح بدهم
در صورتحساب ترازنامه شرکت 3 شاخص تعریف میگردد: دارایی – بدهی – سرمایه، دارایی سازمان در 3 دستهبندی شناخته میشوند که عبارتاند از: دارایی جاری – دارایی ثابت – دارایی نامشهود، موضوع بحث ما (جواب سؤال) دارایی نامشهود است.
برای شناخت عمیق و ریشهای دارایی نامشهود میتونیم از تشبیه غیرمستقیم زیر کمک بگیریم (این تشابه از بعضی جهات کامل نیست، تنها به جنبه موضوع بحث به آن نگاه کنید):
دارایی نامشهود برای یک سازمان- معادل- همان ارزش واحد پول برای یک کشور است.
دارایی نامشهود معادل ارزش پول یک کشور
هرچه اعتبار یک کشور از تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و … بالاتر میره، ارزش واحد پولی اون کشور هم بالاتر میره. بهمثابه همین موضوع هم هرچه اعتبار یک سازمان از تمامی ابعاد تخصص نیروی انسانی، میزان ماشینآلات، داراییهای جاری و ثابت، علم مهندسی روز و … بالاتر میره، دارایی نامشهود اون سازمان هم بالاتر میره.
مطمئناً افزایش و ارتقاء تخصص نیروی انسانی و کسب و پیادهسازی علم روز مهندسی و … برای هر سازمانی هزینه خواهد داشت، جالب اینکه هزینههایی که برای ارتقاء دارایی نامشهود در سازمان پرداخت میشه، مانند جنس خود اون دارایی، نامشهود است.
خوب حالا خودتون رو بزارید جای مدیرعامل شرکتی که تا به امروز میزان زیادی نقدینگی سازمانش رو صرف ارتقاء دارایی نامشهود خودش کرده، از هزینههای برگزاری دورههای آموزشی برای کارکنان شرکت گرفته تا هزینههای تبلیغات و هزینههای دریافت حق مدرک تکنولوژی (Lincense)، از هزینههای نوسازی و بهینه کردن ساختمان شرکت گرفته تا هزینههای خرید تجهیزات روز دنیا، همه و همه مبالغی هنگفت هستند که میتوان گفت در راستای افزایش دارایی نامشهود سازمان و یا ارتقاء برند آن هزینه (سرمایهگذاری) شدهاند.
حال همان مدیرعامل در شرایط کمبود نقدینگی قرار گرفته است. آیا اگر شما جای این مدیر بودید، چشم خود را به روی تمامی این هزینهها میبستید و با تفکری بهظاهر منطقی، بهمحض ضرر دهی شرکت و نبود نقدینگی در آن، شرکت را تعطیل میکردید؟!!!
اینجاست که درمییابیم اغلب مدیران عامل شرکت، اگرچه در پارهای از شرایط هیچ افق روشنی از نقدینگی در سازمان و حتی در کشور ندارند، بازهم سازمان را پویا نگاه داشته و در مناقصات با میزان مینوس بسیار بالا و قابلملاحظه شرکت میکنند و با علم به ضرر دهی پروژه و عمیقتر شدن چاهی که در آن گیر افتادهاند، از بزرگترین دارایی سازمانشان که همانا دارایی نامشهود و برند سازمان است محافظت میکنند تا خوشبین به آیندهای باشند که با تکیه به همین برند در شرایط اقتصادی سالم، هزینههای بالاسری و تحمیلشده به شرکت را در بازه زمانی رکود، جبران نمایند.